«از آشا (پاکی و راستی) درمان جویید، از داد درمان جویید، از گیاه درمان جویید، از کارد درمان جویید، از منتره (اذکار و اصوات مقدس) درمان جویید که درمان دهنده، درمان دهنده تر و درمان دهنده ترین است.»
روایاتی که بر آن اساس، بتوان چشم اندازی به پزشکی ایران باستان پیدا کرد به ویژه از دوران هخامنشیان( ۵۵۰ تا ۳۳۰ قبل از میلاد) آغاز می شود. یعنی دورانی که گذشته از «اوستا»، میتوان به آراء مورّخین یونانی چون هرودت،گزنفون و استرابون نیز استناد کرد ظاهرا از گذشته های دور پزشکان ایرانی به سه گروه:
1) کارد پزشکان ( جراحان )
۲) گیاه پزشکان ( طبیبان )
3) روان پزشکان ( ناصحان و منتره خوانان )
طبقه بندی می شدند و در رشته هایی چون دامپزشکی نیز پیشرفت شایان توجهی کرده بودند.
منابع پزشکی ایران زمین از آن دوران تا پس از اسلام عبارتند از:
الف) منابع باستانی درمانگری که ریشه در تجربه و شهود فرزانگان و حکیمان خسروانی ایران داشته و در شاهنامه و اوستا به آن اشاراتی شده است. ظاهراً جمشید پادشاه کیانی ایران باستان از طریق روشهایی سری توانسته بود عمر مردم سرزمین خود را طولانی کند و در درمان بیماری ها پیشرفت هایی کرده بود و اثر درمانی رایحه ها و استفاده از آنها را دریافته بود. البته جزئیات این روش ها امروزه ناشناخته مانده است.
دگر، بوی های خوش آورد باز که دارند مردم به بویش نیاز/ چون بان و چو کافور و چون مشک ناب/ چو اود و چو انبر چو روشن گلاب /پزشکی و درمان هر دردمند در تندرستی و و راه گزند …. شاهنامه (۴۱۷) – (۴۱۵)
ب) منابع شرقی شامل پزشکی هندی و چینی، به ویژه پس از تأسیس دانشگاه جندی شاپور و مدیریت دانشکده پزشکی آن توسط برزوی طبیب شاهد تلاش پیگیر در گرداوری دانش درمانگری هندیان هستیم، تا حدی که برزوی حکیم در راس هیأتی از پزشکان ایرانی به هندوستان سفر کرده و به جمع آوری کتب، نسخ و گیاهان هندی پرداخته بود. فردوسی نیز به این موضوع در شاهنامه اشاره کرده است:
پزشک سراینده برزوی بود به پیری رسیده سخنگوی بود/ چنان بد که روزی به هنگام بار بیامد بر نامور شهریار/ چنین گفت ای شاه دانش پذیر پژوهنده دانش و یاد گیر/ من امروز در دفتر هندوان همی بنگریدم، روشن روان / نبشته چنین بود که در کوه هند گیاهی است رخشان چو روید پرند/ چو بر مرده بپراکنی بیگمان سخنگوی گردد هم اندر زمان/ چه برزوی بنهاد سر به سوی کوه برفتند با او پزشکان گروه …
ج) طب بین النهرین که از غرب و جنوب غربی به واسطه ی دستاوردهای ملل سومری، کلدانی، آشوری، بابلی، سریانی و … به ایران وارد شده است.
د) طب مصری، بر پایه ادعای هردوت، پس از فتح سرزمین های غربی ایران و مصر توسط کوروش کبیر، تنی چند از پزشکان آن دیار به ایران دعوت شدند. ظاهرا در آن دوران کحالی مصری نیز به دربار کوروش راه یافته است.
هـ) طب یونانی که احتمالا پس از فتوحات اسکندر مقدونی در ایران گسترش یافته است. پیش از آن هم برخی جراحان و پزشکان برجسته ی یونانی چون دمسیدس، آپولونیدس، کتتریاس کیندوسی در دوران داریوش اول و اردشیر اول و دوم در دربار ایران رفت و آمد داشتند.
و) طب اسلامی، که ریشه در فرهنگ بهداشتی اسلام داشته و شامل گستره ی وسیعی از روایات منسوب به پیامبر اسلام (ص) و امامان شیعه (ع) می شود. در هر حال تمامی این منابع طی دورانی بلند در هم تأليف شدند تا از قرن چهارم هجری به روشنی در ساختار نظام تفکر مشایی سامان یافته و با ابزار تجربه غنا پیدا کرد. از آنجا که پارادایم حاکم بر پزشکی ایرانی که تا امروز باقی مانده همچنان تفکر و فلسفه ی مشاء است، اشاره ای به طبقه بندی علوم و جایگاه طب در این نظام خالی از فایده نخواهد بود.
فرزانگان و فلاسفه ی اسلامی حکمت مشاء را به دو قسم نظری و عملی تقسیم کردند. علت این طبقه بندی این گونه بحث شده است که موجودات که احوال آنها مورد بحث است یا به قدرت و اختیار انسان قابل مدیریت هستند که آن موضوع حکمت عملی است و یا خارج از قدرت و اختیار بشر هستند که آن هم موضوع حکمت نظری است. حکمت عملی خود بر سه قسم است:
الف) علم اخلاق یا حکمت خُلقیه که تعلّق به فرد واحد دارد. چه آنکه هر فرد موظف است به اخلاق حسنه آراسته شود.
ب) تدبیر منزل که آن تعلق به رابطه ی فرد با افراد خاص دیگر در حوزه ی خانواده و محیط های خاص کاری خود دارد.
ج) سیاست مدرن یا دانش کشورداری و فن سیاست که مربوط به رابطه ی فرد با جامعه و هدایت مردم در راستای مقررات و قوانین اجتماعی به سوی عزّت و سربلندی جامعه است.
اما حکمت نظری، یعنی بحث از موجوداتی که تحت قدرت و اراده و اختیار انسان نیستند و آن نیز بر سه قسم است:
الف) موجوداتی که در عین و ذهن محتاج ماده نیستند مانند عقول مجرده و نفوس ناطقه که موضوع علم مابعدالطبیعه است.
ب) موجوداتی که در ذهن نیاز به ماده ندارند ولی در عین و خارج محتاج ماده هستند مانند اشکال هندسی و اعداد که موضوع علم تعلیمی یا ریاضی است.
ج) موجوداتی که هم در ذهن و هم در خارج ماده دارند مثل علم به حیوانات و گیاهان و موضوع حکمت طبیعی یا طبیعیات است.
حال لازم به ذکر است که هر کدام از شعب سه گانه حکمت نظری دارای اصول و فروعی است مثلا علم اعلى يا الهيات دارای دو اصل و شاخه اصلی است:
1) معرفت حق تعالی و مقرّبان او چون عقول و احکام آنها که این شاخه را الهیات و علم الهی گویند.
2) شناخت امور کلی و احوال موجودات از آن رو که موجودند و شامل مباحثی چون علت و معلول وحدت و کثیر، حدوث و قدم و غیره میشود و آن را فلسفه اولی یا الهیات به معنی اعم می خوانند.
امّا اصول علوم ریاضی نیز چهار بخش است و شامل موارد زیر می شود.
1) علم هندسه
2) علم عدد يا حساب
3) علم هیأت
4) علم موسیقی
علوم ریاضی همچنین فروعی دارد مثل علم مناظر و مرایا (شناخت نور)، علم جبر و مقابله و علم جرّ اثقال. اما اصول و شاخه های اصلی علم طبیعی عبارتند از:
1) شناخت مبادی متغیرات یا سماع طبیعی.
2) شناخت اجسام بسیط و مرکب که آن را «سماء و عالم» (آسمان و جهان) نیز گویند.
3) شناخت ارکان و عناصر یا علم کون و فساد.
4) شناخت اسباب و علل حدوث حوادث آسمانی و زمینی مثل رعد و برق و قوس قزح.
5) شناخت مرکبات و کیفیت آنها یا علم معادن.
6) شناخت اجسام نامیه و نفوس و قوای آنها.
7) شناخت احوال اجسام متحرک به حرکت ارادی یا معرفت طبايع الحيوان.
8) شناخت احوال نفس ناطقه انسانی یا علم النفس.
نویسنده: برزو قادری
منبع: مجله ی درمانگر – شماره (46-45) – بهار و تابستان 1394 – صفحه 19