مقدمه
نفس در لغت به معنی جان، روح، روان و نشانه زنده بودن است. سلامت روان مفهوم وسیعی دارد اما هنوز یک تعریف کلی که مورد قبول همه باشد ارائه نشده است.
تعریف سازمان بهداشت جهانی (WHO) از بهداشت روانی چنین است: بهداشت روانی در درون مفهوم کلی بهداشت جای می گیرد و بهداشت به معنی داشتن توانایی کامل برای ایفای نقش های اجتماعی، روانی و جسمی است و بهداشت تنها نبود بیماری یا عقب ماندگی نیست.
سازگاری با محیط، در تعاریف مختلف بهداشت روان اهمیت بسیار دارد، شخصی که قادر باشد با محیط (اعضای خانواده، همکاران، همسایگان و به طور کلی اجتماع) به خوبی سازگار شود از نظر بهداشت روانی سالم خواهد بود. شخص سازگار با تعادل روانی رضایت بخش خود قادر است مسایل و مشکلات اجتناب ناپذیر زندگی را حل کند و در مقابل ناکامی های زندگی مقاومت نماید.
امروزه بهداشت روان در سراسر جهان مورد توجه است، یکی از دلایل اهمیت این موضوع، شیوع روز افزون ابتلاء به انواع اختلالات روانی در سطح جهان است و دلیل مهم دیگر ضرورت پیشگیری از بیماری های روانی است چون مهمترین هدف بهداشت روانی پیشگیری است. آموزش بهداشت روان یکی از راههای پیشگیری است. پژوهش ها نشان می دهد آموزش بهداشت روان از جمله آموزش مهارت زندگی در دوران کودکی و نوجوانی نقش مهمی در حفظ و ارتقای بهداشت روانی آنها ایفا می کند.
در این مقاله مطالعه ای مروری بر روش های مراقبت از روح و روان کودکان از دیدگاه حکمای طب سنتی ایران زمین انجام شده است. در کتاب های طب سنتی و توجه به نفس کودک بخش مهمی از تدابیر کودکان را ـ به خود اختصاص داده است. حکمای ایرانی علاوه بر داشتن دستورات کامل و جامع در زمینه حفظ تندرستی جسم کودک مانند تغذیه، استحمام، ورزش، پوشاک و خواب از بدو تولد، تدابیر مهمی در زمینه سلامتی نفس کودک داشتند و سلامت جسم و نفس را به هم مرتبط می دانستند.
روش ها
در این مطالعه تدابیر نفسانی کودکان از کتابهای قانون در طب، مفرح القلوب، خلاصة التجارب، خلاصه الحکمه، ذخیره خوارزمشاهی و … مورد برسی قرار گرفته است.
یافته ها
این مطالعه نشان می دهد از دید حکمای ایرانی توجه به نفس کودکان به اندازه توجه به جسم آنها مهم است. توصیه های خاص و هوشمندانه حکمای ما در زمینه رفتار با کودکان از بدو تولد بسیار قابل تأمل است.
گذشتگان ما سهل انگاری در تربیت و پرورش اخلاق طفل را جایز نمی دانستند چون معتقد بودند که هر خلق و خو و خصلتی که در طبیعت طفل قرار بگیرد به تدریج در وی ملکه می شود و قابل تغییر نخواهد بود، چون معتقد بودند که لوح نفس کودکان ساده است و به واسطه رطوبت مزاجی که در آنها با توجه به سن موجود است، مطالب را به سرعت و به راحتی ضبط می کنند. در حقیقت اطفال شبیه یک درخت تازه روییده هستند که به علت نرمی و نازکی، تنه و شاخه هایش را می توان به هر صورتی از کجی و راستی شکل داد و زمانی که این شاخه ها قوی و مستحکم شدند تغییر آنها بسیار مشکل دشوار و حتی غیرممکن می شود.
این توجه و دستورات به اندازه ای قابل اهمیت است که حتی دایه و کسی که به طفل شیر می دهد باید از نظر اخلاقی واجد شرایطی خاص باشد تا بتواند صلاحیت شیر دادن به شیرخوار را پیدا کند. مانند این که فرد شیرده باید خوش خلق، خوش خو، خوش رو، با عفت، نیکو طینت و خردمند باشد و از خشم و اندوه و ترس و بخل و حسد و امثال این ها به دور بوده و به مسائل نفسانی گفته شده سریع واکنش نشان ندهد که این خود نشانه اعتدال مزاج در وی است. زیرا که اخلاق و صفات و افعال به واسطه شیر مادر و یا دایه می تواند به طفل منتقل شود و مزاج طفل را دچار تغییرات مناسب یا نامناسب کند. از طرفی زن شیرده نباید مجنون باشد؛ مادر یا دایه شیرده که از نظر روحی و روانی شرایط مناسبی نداشته باشد و بد خلق و بدکردار باشد به شیرخوار کمتر رسیدگی و توجه میکند و در ارتباط خود با کودک مدارا نمی کند. از نظر حکمای ایرانی باید با کودکان همیشه با لطف و مهربانی و در جهت کسب رضایت آنها رفتار شود به طوری که همیشه خوشحال باشند، چون بدترین حالت برای کودکان غم و غصه است، حتی زمانی که شیرخوار از شیر گرفته می شود چون به شیر و پستان علاقه شدید و عادت زیادی پیدا کرده است باید کاری کنند که از آن نفرت زیادی پیدا کند تا از دوری آن خیلی غمگین نشود و به اینگونه روح و روانش آزار نبیند.
مثلا او را با چیزهایی که مورد علاقه اش است سرگرم کنند. دانشمندان ایرانی معتقد بودند صداهای بلند و شدید می تواند در اعضاء نوزاد اثرات نامناسب بگذارد و موجب خلق و خوی نامناسب در وی شود. از طرفی توصیه می کردند همواره کودک را به بازی های مناسب و آوازهای خوش و تمایلات دلخواه او که معقولانه باشد مشغول کنند تا به افکار نامناسب نپردازد.
حکمای ایرانی با هوش و درایت بینظیر خود متوجه شده بودند که خلق و خو تأثیر مستقیم و مهمی برجسم و تندرستی کودک دارد و حتی این رابطه را دو طرفه میدانستند و معتقد بودند که اگر مزاج کودک بد و نامناسب شود می تواند منجر به بدی خلق و خو در وی گردد. از سوی دیگر بدخلقی می تواند مزاج را بد و نامناسب کند، به عبارتی همان طور که سوء مزاج یا بیماری باعث بدخلقی و بد رفتاری می شود، عادت به بدخویی نیز سوء مزاج و بیماری ایجاد می کند، به طور مثال خشم مزاج را گرم می کند غم و اندوه باعث خشکی مزاج می شود و بلادت (پژمردگی و کم ارادگی) قوه نفسانی را سست کرده و مزاج را به سمت بلغمی شدن گرایش میدهد. تعدیل اخلاق هم موجب سلامت نفس و هم موجب سلامت جسم میشود، حکیمان ما خوش خلقی را باعث تندرستی و حتی عامل رشد و نمو کودک میدانستند.
در همین راستا حکمای ما به تعدیل اخلاق و مزاج کودک در زمان انتقال از دوره طفولیت به صبی یا همان دوران پس از شیرخوارگی تأکید فراوان میکردند و به این منظور دستورات و تدابیر ویژه ای داشتند. از آن جمله:
– نباید کاری کرد که کودک دچار خشم، ترس، اندوه زیاد و شب بیداری شود.
– هر چه باعث غمگینی و ناراحتی طفل می شود باید از او دور کرد تا خوش خوی و خوش خلق شود.
– با بچه سازگاری کنند تا او نیز فرد سازگاری شود.
– نباید اجازه داد که بچه ضعیف القلب و ترسو شود بلکه تدبیری به کار برده شود که بچه جرأت پیدا کند.
برخی افراد با نادانی و عدم آگاهی خود طفل را به گریه می اندازند و چون نمی توانند او را ساکت کنند او را میزنند و یا بچه را از گرگ، سگ، لولو، فلان خانم و آقا، صداهای غریب و اشکال عجیب می ترسانند طفل بیچاره که در این سن دایره خیالش بسیار وسیع است از این ها تصورات فوق العاده می سازد و با ترس و وحشت شدید ساکت می گردد ولی تا آخر عمر ترسو و بددل می شود.
گاهی والدین از ساکت کردن طفل درمانده می شوند و برای آرام کردن کودک پی در پی به او شیر میدهند و به این ترتیب بچه کمی ساکت میشود ولی باز گریه می کند و باز به او شیر می دهند ولی از شدت پرخوری مبتلاء به سوء هاضمه و قولنج (دل درد، دل پیچه) می گردد که در نتیجه گریه اش بیشتر میشود.
بعضی مادرها و پرستاران بچه که به کلی از انصاف به دورند به خصوص شب ها برای راحتی و خواب خودشان وقتی طفل گریه می کند شربت های خواب آور به او می دهند تا ساکت شود غافل از این که بچه به (خدر) سستی و کند ذهنی مبتلا می شود و مستعد بیماری های سخت و متعدد می گردد. طبق نظر شیخ الرئیس بوعلی سینا وقتی هر آنچه طفل آرزو می کند زود برآورده شود و از هرچه نفرت دارد از او دور شود این دستور دو نفع دارد:
– نفع نفسانی به طوری که بچه از همان طفولیت به اخلاق و رفتار خوب عادت می کند و نیکی و خوبی در نهاد و سرشت او قرار می گیرد و از او جدا نمی شود.
– باعث تندرستی و سلامت جسم کودک از طریق ایجاد اعتدال مزاج در وی می شود چون همان طور که گفته شد خلق نامناسب باعث سوءمزاج و بیماری می شود.
و در ادامه تدابیر به صورت زیر است:
– باید کودکان را با نام و صفات نیک صدا کرد و نباید آنها را بی باک و بی حیا پرورش داد.
– نباید آنها را گرسنه و تشنه نگاه داشت و از طرفی سیری بسیار هم نامناسب است چون باعث مشکلات گوارشی در آنها می شود.
– به وضعیت اجابت مزاج فرزند توجه شود به طوری که شکم نه بسیار شل و روان و نه بسیار سفت و یبس باشد به خصوص یبوست برای طفل بسیار مضر است، و عدم رعایت این دستورات باعث کاهش نشاط و مانع رشد و نمو و باعث خلق نامناسب در آنها می شود.
– نباید حرف های زشت نزد کودک گفته شود و فقط کلمات خوب و نیک به کودک یاد داده شود چون همان طور که گفته شد هر چه در این دوران عادت آنها شود از بین بردن و ترک آن بسیار سخت و مشکل است.
– یکی از تدابیر نفسانی برای جلوگیری از این که کودکان دچار طبیعتی افسرده و غمگین نشوند این است که آنها را به بازی هایی که باعث خوشی و تفریح آنها می شود و از نظر عقلانی و شرعی مناسب آنهاست سرگرم کنند. چون بازی نوعی ورزش جسم و نفس برای آنها است و عامل مهمی در رشد و نمو مناسب کودکان به شمار می رود.
دقت نظر حکمای ایران زمین به حدی است که تدابیر خلقی و نفسانی کودکان را از نوجوانان و جوانان متمایز می کردند و مراعات این تفاوت را ضروری می دانستند و این نکته بیانگر این مطلب است که با کودکان خود مانند بزرگسالان رفتار نکنیم و مراعات طبیعت بسیار لطیف آنها را نماییم تا آزرده خاطر نشوند.
تعلیم و تربیت کودک
بیشتر کودکان از دید حکمای ایرانی بعد از سن چهار سالگی قابل تعلیم و تربیت می شوند و به خصوص بعد از شش سالگی باید به معلم و شخص ادب آموز سپرده شوند. البته تعلیم و تربیت کودکان باید با مهربانی و به تدریج صورت بگیرد تا باعث خستگی و ناراحتی آنها نشود و نباید با زور و اجبار و فشار آنها را وادار به آموزش کرد. به گونه ای که معلم نباید به بچه زیاد سخت گیری کند و نباید درس و تکلیف زیادی به وی بدهد و از همان ابتدای یادگیری او را مجبور نکند تا مدتی طولانی در کلاس درس بنشیند. آموزگار کودک باید دانا و خوش اخلاق باشد و در سن چهارسالگی به کودک آداب سلام کردن به بزرگترها و افرادی که حقوقی بر گردن وی دارند را بیاموزد، همچنین طریقه صحبت و احترام به این افراد، عدم پاسخ ناشایست به ایشان و عدم نگاه مستقیم کودک به هنگام صحبت کردن به چشم بزرگترها را یاد دهد. از طرفی آداب غذا خوردن، آب نوشیدن و … را به تدریج به او آموزش دهد.
در ایران قدیم اسلامی وقتی از سن کودک چهار سال و چهار ماه و چهار روز می گذشت وی را به مکتب می فرستادند تا معلم به ایشان «بسم الله» و «الحمد الله» را یاد دهد. آموزگار به کودک آموزش می داد که در ابتدای هر کاری «بسم الله» بگوید و خدای بزرگ را به یاد آورد و بعد از هر نعمت مانند غذا خوردن و آب نوشیدن شکرگزاری کند و هر نعمتی را از جانب خدای مهربان بداند و حمد و شکری مناسب با آن به جا بیاورد و بعد از هر عطسه «الحمد الله» بگوید. همچنین آداب دستشویی رفتن، طهارت گرفتن، خوابیدن، بیدار شدن، نشستن و برخاستن، راه رفتن به تنهایی و یا با بزرگترها و … را به آنها آموزش می دادند.
علت انتخاب این سن، برای آموزش، این بود که پیامبر گرامی اسلام، امام حسن و امام حسین (صلوات الله عليهما) را در این سن به مکتب فرستادند و مسلمانان و مومنین مراعات آن را برای فرزندانشان کثیرالبرکت می دانستند.
آموزش و تربیت کودک تا سن شش سالگی با ملایمت و مهربانی و بدون سختگیری و با روش تمرین کردن و عادت دادن صورت می گرفت و در این سن به هیچ وجه او را از بازی کردن منع نمی کردند بلکه حتی به بازی هایی که برای مزاجش مضر نبوده و ضد اخلاقیات هم نبود او را تشویق و ترغیب می نمودند.
در هفت سالگی آموزش آداب گفته شده و اخلاق پسندیده و به نوعی تربیت و پرورش کودک با تأکید بیشتری صورت می گرفت ولی باز هم رعایت حال طفل را لازم می دانستند به طوری که از تعلیمات منزجر و متنفر نشود بلکه به گونه ای باشد که باعث شادمانی و خوشحالی وی گردد. حکمای با تدبیر ما معتقد بودند که اگر کودک در این سن مرتکب اشتباهی می شود و یا اگر از تعلیمات روگردان بوده و سرپیچی می کند باید از خطای او چشم پوشی کنند و او را ببخشند و گاهی اوقات چنانچه لازم شد به میزان کمی او را توبیخ کنند و جالب این که از دید حکمای ما توبیخ کودکان در این سن نباید به طور مستقیم صورت گیرد بلکه از طریق اعتراض به شخص دیگری در زمانی که کودک حضور دارد انجام شود و آن شخص را تنبیه و مواخذه کنند و از این طریق کودک متوجه اشتباه خود گردد.
در این سن آداب نماز و نماز خواندن را به کودک می آموختند و آنها را از اخلاق ناپسند و ناشایست از قبیل خشم، طیش (سبکی)، حرف زشت، فحش، وقاحت، بی حیائی و رسوایی، بخل، خساست، حسد، کینه، دشمنی با یکدیگر، سخن چینی، خیانت، دزدی، دروغ، تهمت و غیره منع می کردند.
در نه سالگی تعلیم و تربیت و بازخواست کودک با تأکید بیشتری صورت می گرفت و حتی در صورت لزوم و ناچاری ضربه کوچک و خفیفی به وی میزدند. در سنین چهارده و پانزده سالگی که سن تکلیف است، سختگیری در امر آموزش و بازخواست آنها در بیشترین حد ممكن صورت می گرفت. از سن بیست تا بیست و پنج سالگی او را به خودش واگذار می کردند.
نویسندگان: دکتر ماریا کبیری، سودابه بیوس
منبع: مجله ی درمانگر – شماره (45 – 46) – بهار و تابستان 1394 – صفحه 23